دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

قصد فروش خونه رو داریم.

قرار شده یه خونه دو واحدی پیداکنیم

با همسایه دوست،همسایه بشیم دوباره.

همسایه دوست هم حامله س،نینیش هم دختر.

خیلی خوب میشه برای هردوتابچه.

 

 

 

 

از ال هم خبر ندارم.

از وقتی رفت شغل جدید و فرمودن آدمهاش باکلاسن

فاتحه دوستی رو خوندم.

البته خداروشکر

چون خودم قصد داشتم رفاقتمون رو به حداقل برسونم.

 

 

 

 

بامادرشوهر همچنان درگیریم.

مخصوصا بعد اومدن دخترجان شدت گرفته.

حتی اختلاف من با آقای شوهر چندین برابر شده

اونم سرچی؟سرمامانش 

متنفرم از هردوتاشون

اگه شوهرمامانی و مادرشوهر دو به هم زن دارید

هیچوقت هیچوقت بچه دار نشید.

وگرنه میشید مثل من،متنفر از شوهر و مادرشوهر.

 

 

 

 

دخترجان هم بزرگ شده.

از ۱۱ونیم ماهگی راه رفت.

الانم خیلی کلمات رو که میگم دست وپاشکسته تکرار میکنه.

جدیدا هم یاد گرفته میگه ما و پاهاشو نشون میده،یعنی ماساژ بدین.

یه عیب خیلی بزرگ داره که تنهایی بازی نمیکنه،خیلی خستم میکنه.

از زندگی،از خودم ازهمه چی خستم.