دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

چقد لذتبخشه شاهد کامل شدن یه انسان میشم.

روز به روز دخترجان رفتاراش تغییر میکنه

توانایی های جدید بهش اضافه میشه

کلی ذوق میکنم.

 

 

 

 

 

مادرشوهرهم سوزنش تو ۶ ماهگی خواهرشوهر گیر کرده

تو ۶ماهگی حرف زده😐

تو ۶ماهگی از پوشک گرفته😐

تو ۶ماهگی دندون درآورده(که این غیرممکن نیست)

تمام حرفش هم اینه اگه به خواهرشوهر بره...

 

 

 

 

 

تو اطرافیانم مردی مثل شوهرجان ندیدم

که این اندازه اهل ریسک کردن باشه.

همیشه باید نگران کارهاش باشم.

منم یه آدم به شدت محتاط و آرومم

وقتی مجرد بودم زندگیم یه خط صاف بود

ولی الان همش خط خطیه.

 

 

 

 

 

۵ ماه و ۲۶ روز شد که من بیرون نرفتم.

باورم نمیشه،چی جوری این همه مدت طاقت آوردم!

ان شاالله بعد واکسن ۶ماهگی فرنی میدم

و میسپرم دست مامانم و میرم ول گردی😁

هوا هم خوب شد مادر و دختری میریم.

فعلا شهر ما به شدت سرده.