دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

دفتر خاطرات من

خوب،بد،زشت

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

 وقتی ازدواج کردم کسی باورش نمیشد

بتونم یه زندگی رو اداره کنم

حالا هم که نینی دارم کسی باورش نمیشه

اصولا کسی منو جدی نمیگیره😁

 

 

 

 

مادرشوهر قراره بره کربلا,خوشحال بودم نمیبینمش

امروز شوهرجان گفت 

خواهرشوهر قراره بیاد بمونه اینجا

تمام خوشحالیم دود شد رفت.

خدایا نیاد,من حوصله خودمم ندارم

خودت بهتر از هرکسی میدونی.

 

 

 

 

یه توصیه به اونا که میخوان خونه بخرن

هیچوقتتتتتتت طبقه اول نخرید

یا طبقه اخر یا یکی مونده به اخر بخرید.

 

 

 

 

باورم نمیشه الان ١۰ هفته س من بیرون نرفتم.

چه روزای مزخرفی هستن این روزها

میشمرم که تموم بشه زودتر ولی نمیشه.

دلم برای روزهایی که دخترجان نبود تنگ شده

اینقد ناشکری میکنم اخرش خدا هدیه شو پس میکیره.

 

 

 

یه کتاب میخوندم به اسم مادر از پرل باک

کتاب قشنگی بود.