خریدای نینی رو انجام دادیم،خیلی مختصر ومفید
لباس فقط سایز صفر۲ دست و سایز یک ۳ دست گرفتیم،قرار شد
هر سری به نسبت رشدی که داره براش لباس بخریم.
مونده سرویس خوابش که دوست شوهرجان گفت
اوایل تیر آماده میشه😁میترسم تا اون موقع نینی بیاد!
یه خانومی هست،متولد سال ۴۷،ولی چهره ش ۱۰ سالی جوونتر ازخودشه
جدیدا هم پسر جوونش رو از دست داده.
اونروز پیش خاندان شوهرجان حرف میزد و میگفت من راضیم به رضای خدا.
سوارماشین که شدیم،خاله و مادرشوهر و خواهرشوهر شروع کردن به غیبت
که آره خاک بر سرش برای مرگ بچه ش ناراحت نبود!!
اصلا مرگ بچه ش پیرش نکرده!
منم گفتم ایمان یعنی همین،اینکه هرچی خدا بهت داد و گرفت بگی خدایا شکرت.
قرار نیست با مرگ عزیزان،باهاشون از دنیا بریم که.
زن تنها:چرا زنگ نزدی یه حالی ازم بپرسی؟
سنگدل جان:آخه تنها نبودی که،خونه مامانت بودی!
زن تنها:خب یعنی دلت تنگ نشده بود واسم؟
سنگدل جان:نه،من دلم از سنگه!
زن تنها:بیچاره دخترم،باباش دلش از سنگه
سنگدل جان:دلم واسه اون از پنبه س!
زن تنها:آهان،پس فقط واسه من از سنگه
سنگدل جان:آره😑
(اینم ازشوهرجان با عاطفه ما😁)
امسال روزشمار رمضان ندارم دیگه😁
ولی برای اومدن نینی روزهای باقیمانده رو میشمرم
خیلی عجله دارم برای اومدنش
امروز که ۱۴ اردیبهشت ماهه،۸۷ روزش مونده.