همش دوست دارم حرف بزنم،حرف دونم خیلی پر شده. اماگوش شنوایی سراغ ندارم. وقتی میرم خونه،ازوقتی میرسم تا وقتی که برگردم یه ریز حرف میزنم.خواهرم میگه جدیدا چقد تازگیها پر حرف شدی،اماعلتشونمیپرسه. چه روزایی دارم من،پراز تنهایی و سکوت. یه همسر که کارش آزاده و دوستایی که خیلی وقتا حضور ندارن،خونه مادری که دقیقا با مادرشوهر همساین و امکانش نیست رفتن.تنهایی وسکوت رو پیشونی من حک شده. بعضی وقتابه سرم میزنه یه نینی بیاد تو زندگیم اما درجا پشیمون میشم،به نظرم درست نیست به خاطر فرار ازتنهایی یه موجودی رو وارد این دنیا بکنم که خیلی هم به داشتنش علاقه ای ندارم. نمیدونم چیکار کنم.
اینجا حرف بزن عزیزم منم گوش شنوای خوبی برای شنیدن دارم .میتونی رو من حساب کنی گاهی وقتها یک گوش ناشناس بهتر از آشناهاس.
موفق باشی دختر عزیزم[گل]